۱۳۹۱ مهر ۹, یکشنبه

اطلاعیه مهم . آغاز مجدد کار ریمیشیل در آدرس اصلی

گردانندگان وبلاگ ریمیشیل در نظر دارند با تمام موانع موجود آغاز بکار مجدد نمایند . در این راستا آدرس اصلی وبلاگ ما به شما دوستان عزیز ارائه میشود . همواره شنونده نظرات شما هستیم . ما را از آنچه دوست دارید مطلع کنید .
 
آدرس اصلی و همیشگی ما : www.remishil.blogspot.com
 
ریمیشیل وبلاگ پسران

۱۳۸۹ بهمن ۹, شنبه

پیگیری تظاهرات های مردمی مصر . وضعیت مصر بحرانی و اعلام حکومت نظامی در قاهره

رژیم دیکتاتوری مصر با آنکه روز گذشته حکومت نظامی از راس ساعت 4 بعد از ظهر به وقت قاهره اعلام کرده بود اما علی رغم این اعلام مردم از شب گذشته تا صبح در خیابان ها باقی ماندند و علیه حسنی مبارک و دولت دیکتاتوری مصر شعار سر دادند و خواهان دموکراسی و دولت آزادی و همچنین تغییر قانون اساسی این کشور شدند . گروه مذهبی اخوان المسلمین هم که همواره توسط دولت مصر به شدت سرکوب میشد در این میان راه خود را در بین مردم مصر به خوبی باز کرده است .

حسنی مبارک در واکنش به اعتراضات گسترده مردمی در مصر از دولت خود خواست تا وزرا استعفا کنند . همچنین بر اساس خبرها در پی درگیریهای شدید در مصر میان انقلابیون و ارتش تا کنون بیش از 40 تن به شهادت رسیده اند .

 سخنگوی وزارت امور خارجه ایران در اقدامی مضحک در واکنش به تظاهرات های ضد دولتی و مردمی در مصر از دولت این کشور خواست تا به خواسته های به حق مردم مصر تن در دهد .

هیلاری کلیتون وزیر امور خارجه ایالات متحده آمریکا نیز از دولت مصر خواست تا به معترضان اجازه تجمع صلح آمیز را بدهد و در مقابل معترضان خویشتن داری کند . از چندی پیش پس از وقوع حوادث بعد از انتخابات در ایران و همچنین پیروزی انقلاب تونس مصر نیز از تحولات منطقه عقب نمانده و همواره صحنه درگیری نیروهای ارتش با انقلابیون بوده است .

سقوط دولت تونس و گسترش اعتراضات مردمی در ایران و هم اکنون در مصر نوید رسیدن کشورهای خاورمیانه و کشورهای عرب منطقه به آزادی را در دلها زنده کرده است . در تظاهرات های مردمی در چند ماه گذشته تا کنون در مصر و حتی تونس هیچ شعاری مبنی بر اینکه مردم خواستار جمهوری ای از جنس اسلامی باشند مشاهده نشده است .

۱۳۸۹ بهمن ۷, پنجشنبه

«دیکتاتوری با پشتوانه نظامی، نفتی و تخیلات مذهبی»

نامه محمود احمدی‌نژاده به نمایندگان مجلس تند بود و بدون تعارف. ناظران معتقدند احمدی نژاد می‌خواهد کار را با مخالقان یا حتی منتقدان یکسره کند و ساختاری بوجود آورد که در آن فقط یک رهبر حکومت کند و یک احمدی‌نژاد!



نامه محمود احمدی‌نژاد سروصدای زیادی به پا کرده است. با وجود تعطیلات اربعین، برخی نمایندگان به این روش انتقاد کرده و آن را «شایسته» ندانسته‌اند. برخی دیگر هم مانند محمدتقی رهبر، عضو کمیسیون قضایی و حقوقی مجلس گفته‌اند که اگر مجلس و دولت اختلاف نظری باهم داشته باشند «به جای رسیدگی به آن در مجمع تشخیص مصلحت باید با تعامل با همدیگر حل کنند» و تصمیم‌گیری نهایی را هم به رهبر واگذارند.

انتظار می‌رود در روزهای ‌آینده واکنش‌های وسیع‌تری به این نامه نشان داده شود. نامه‌ای که به عقیده تحلیلگران هدفش یک‌سره کردن تکلیف دولت با مخالفان و منتقدان است.

گذر پوست به دباغ‌خانه افتاد

گفته می‌شود مجلس و مجمع تشخیص مصلحت پا را بدجوری در کفش دولت کرده‌اند: «دخالت» در مدیریت بانک مرکزی و صندوق توسعه ملی آن هم در بحبوحه اجرای حذف یارانه‌ها، یعنی زمانی که ثروتی هنگفت می‌تواند بطور کامل و بدون حسابرسی و حساب‌دهی دراختیار دولت قرار گیرد.

محمود احمدی‌نژاد هم در مقابل واکنش سختی نشان داده است. او در نامه‌اش به نمایندگان مجلس از «تلاش مديريت مجمع و برخي اعضاي آن به ويژه رئيس محترم مجلس وهمراهي رئيس محترم قوه قضائيه در دخالت دادن مديريت مجلس و قوه قضائيه در اموري مانند تصميم‌گيري‌هاي صندوق توسعه ملي و عزل و نصب رئيس كل بانك مركزي» ابراز تاسف کرده و آن را «يك بدعت آشكار و متضمن تغيير قانون اساسي و مخدوش‌كردن روند مديريت كشور» خوانده است.

محمود احمدی‌نژاد با اشاره به طرح «هدفمند کردن یارانه‌ها» پرسیده که «چه بحراني در مديريت بانك مركزي حادث شده است كه اين واحد سازماني دولتي و امور اجرايي آن را مي‌خواهند از قوه مجريه خارج سازند؟»

محمد رهبر، روزنامه‌نگار
محمود احمدی‌نژاد در مجلس کنونی طرفداران بسیاری دارد. طرفدارانی که به گفته محمد رهبر، روزنامه‌نگار، «دیگر ملت را نمایندگی نمی‏کنند، بلکه بادیگارد آقای احمدی‏نژاد هستند». ولی «زیاده خواهی‌های» رئيس جمهور به گفته منتقدان به‌قدری است که حتی همین مجلس هم با برخی طرح‌های او مخالفت می‌کند. بخصوص این بار پای بانک مرکزی در کار است، «لقمه‌ای چرب» که نمی‌شود به سادگی از آن گذشت.

محمد رهبر می‌گوید: « این نکته‏ی مهمی است که در حال اجرای طرح هدفمند کردن یارانه‏ها، دست آقای احمدی‏نژاد از هرگونه برداشت از ذخیره‏های بانک مرکزی و بانک‏ها کوتاه می‏شود. برای همین خیلی به آقای احمدی‏نژاد فشار آمده که دست‏اش را در اموال عمومی قدری کوتاه و بسته کرده‏اند. البته شورای نگهبانی که حامی آقای احمدی‏نژاد است، نسبت به این قصه کاملاً مخالفت نشان داده و رأی مجلس را رد کرده است.»

این اختلاف به مجمع تشخیص مصلحت نظام کشیده شده و به گفته محمد رهبر: «گذر پوست به دباغ‏خانه افتاده است». او اضافه می‌کند که: «یکی از دشمنان اساسی آقای احمدی‏نژاد، آقای هاشمی رفسنجانی، رییس این مجمع است. دیگر اعضای مجمع هم در دشمنی با آقای احمدی‏نژاد و متقابلاً دشمنی آقای احمدی‏نژاد با آن‏ها، دست‏کمی از آقای هاشمی ندارند؛ آقای رضایی، حسن روحانی و دیگرانی که در مجمع تشخیص مصلحت هستند.»


«یک‌سره کردن تکلیف مخالفان»

محمود احمدی‌نژاد درجای دیگری از نامه‌اش می‌پرسد «آيا مصلحت كشور در تداخل قوا و لوث شدن مسئوليت‌ها و مسلوب‌الاختیار نمودن منتخب مردم است؟»

ناظران معتقدند این تداخل از همان ابتدا در ساختار جمهوری اسلامی بوجود آمده است. تدوین کنندگان قانون اساسی جمهوری اسلامی به جای تفکیک قوا بدنبال تنازع قوا بوده اند. به نظر محمد رهبر از همان زمان: «تمام قوا ، به‏طور مستمر در کار یک‏دیگر دخالت می‏کردند. به این معنی که ما هم نخست‏وزیر داشتیم، هم رییس‏جمهور داشتیم، هم رهبر و هم مجلس. این چهار نهاد هم همه در کار هم‏دیگر دخالت می‏کردند و حوزه‏های استحفاظی‏شان روشن نبود.»

مجمع تشخیص مصلحت که در سال ۶۶ و با فرمان آیت‌الله خمینی ایجاد شد با هدف «حل» این معضل شکل گرفت. محمد رهبر اضافه می‌کند که اتفاق کنونی با آن زمان تفاوت بسیار دارد: «آقای احمدی‏نژاد در این چند سالی که از ریاست جمهوری‏شان می‏گذرد، نشان دادند که هیچ اعتقادی به مجلس ندارند. حتی همین مجلس اصول‏گرایی که حامی ایشان است.»

از لحن نامه محمود احمدی‏نژاد چنین برداشت می‌شود که هدف او یک‌سره کردن تکلیف با انتقادها و «نق و نق»هاست. به گفته محمد رهبر او و طرفدارانش در مجلس «می‌خواهند نشان دهند که در این مملکت قرار است بیشتر و بیشتر ما به حکم حکومتی آقای خامنه‏ای محتاج باشیم تا رأی مجلس و تصویب مجمع تشخیص مصلحت نظام.»

«یک رهبر، یک احمدی‌نژاد»

آیا محمود احمدی‌نژاد امکان تبدیل شدن به یک قدرت بلامنازع را دارد؟ به نظر محمد رهبر توازن قوا در جمهوری اسلامی، مدت‌هاست که به‏هم ریخته است: «مجلس، مجلسی است که با رأی شورای نگهبان و دو مرحله‏ای کردن انتخابات شکل گرفته است. آن‏هایی هم که در این مجلس انصافی دارند و وجدانی، آن‏چنان‏ آقای مطهری گفته است، بازهم می‏ترسند حتی از آقای احمدی‏نژاد سئوال کنند. از آن طرف، چیزی هم از مجمع باقی نمانده است. یعنی مجمعی که قرار بوده راهبردهای نظام را تدوین کند، سند چشم‏انداز را تدوین کند و قرار بوده دورنماها را نشان بدهد، تمام این‏ها را آقای احمدی‏نژاد به‏دور انداخته است. از این بعد، وضعیتی را مشاهده خواهیم کرد که آقای خامنه‏ای تکلیف‏اش را باید با قانون اساسی روشن کند.»

به نظر محمد رهبر، به جای توازن قوا باید از تراکم قوا حرف زد، زیرا همه چیز تحت تأثیر نهادهای امنیتی است: «همین قوه‏ی قضاییه را ببینید؛ احکامی که صادر می‏شود، ابداً قضایی نیستند. احکام کاملاً امنیتی‏ای هستند که بازجوها بعضاً می‏نویسند و قضات امضا می‏کنند. در قوه‏ی مقننه هم همین وضعیت هست. به این شکل که هیچ رأی‏ مهمی در مجلس نخواهد آمد، مگر این‏که نظر آقا گرفته شده باشد یا دولت بر آن صحه گذاشته باشد. این واقعاً فاجعه است.»

محمد رهبر تاکید می‌کند که در حقیقت «یک قوه‏، به اسم قوه‏ی مجریه که متکی بر نهاد رهبری است، بقیه‏ی قوا را خورده است.»

محمد رهبر می‌گوید آمال و ایده‏آل محمود احمدی‏نژاد این است که از قانون اساسی دو چیز بماند؛ «یکی رهبر و دیگری نه رییس‏جمهور که خود احمدی‏‏نژاد. تا با حکم حکومتی کارشان را راه بیاندازند و اگر آقای رفسنجانی عزل نمی‏شود، اقلاً مجمع کاری برای انجام دادن نداشته باشد.»


«توپ در زمین رهبر»

نامه محمود احمدی‌نژاد به نمایندگان مجلس حمله‌ای سخت به هاشمی رفسنجانی بود. در این نامه آمده است: «شايسته و ضروري است كه نوار كامل جلسه مجمع و كميسيون مربوط آن منتشر شود تا مردم در جريان امور قرار گيرند و ببينند كه چگونه عده اي نمي‌خواهند تن به قانون و راي مردم بدهند و درصددند ديدگاه خود را به نام مصلحت بر مردم تحميل نمايند.»

ولی در روزهای گذشته هاشمی رفسنجانی هم نشان داده که علیرغم تلاش برای نزدیک شدن به رهبر، قصد کوتاه آمدن از مواضع‌خود را ندارد.

شماری از ناظران از نامه احمدی‌نژاد این برداشت را کرده‌اند که او «توپ را به زمین رهبری» انداخته و حالا این رهبری است که باید «بر سر یک دوراهی» تکلیف را روشن کند. دوراهی‌ای که یک سرش دولت و نیروهای امنیتی و نظامی قرار دارند و سر دیگرش طیفی وسیع از اصولگرایان مخالف تا مخالفان اصلاح‌طلب و معترضین از هردسته و دیدگاهی!

به عقیده محمد رهبر«خامنه‏ای تصمیم خود را گرفته است و خیلی صریح و واضح نشان داده که به احمدی‏نژاد نزدیک‏تر است تا آقای هاشمی رفسنجانی. گرچه سیاست آقای هاشمی رفسنجانی هم تاکنون جواب داده و ایشان کاملاً حذف نشده‏ است.»

این روزنامه‌نگار معتقد است که «جمهوری اسلامی الان دارد در حالت هسته‏ای خودش فرو می‏رود و تقریباً تمام نهادهای دمکراتیکی را که در قانون اساسی درج شده بود - حال با همه‏ی تضاد‏هایی که وجود داشت- به‏دور می‏ریزد و رک و پوست‏کنده صورت کامل استبدادی و دیکتاتوری به‏خود می‏گیرد؛ با پشتوانه‏های نظامی، نفتی و تخیلات مذهبی.»

مریم انصاری
تحریریه: فرید وحیدی

یورش ماموران اطلاعاتی به زندانیان سیاسی ارومیه و ضرب و شتم شدید آنها

ماموران بلند پایه وزارت اطلاعات با یورش به بخش زندانیهای سیاسی زندان ارومیه با شدت تمام زندانیان سیاسی را مورد ضرب و شتم شدید قرار دادند . اکثر این زندانیان از چندی پیش در اعتصاب غذا بوده و همچنان نیز هستند . آنها به دلیل اعتراض به اتهامات واهی و بی اساس خود و عدم اعتنا قضات به قانون اساسی و قوانین مدنی دست به این اعتصاب غذای گسترده زدند . یورش برندگان اطلاعاتی لباس زندانیان را در آورده و آنها را در حالی که لباسی بر تن نداشتند در محوطه حیاط زندان به شدت مورد ضرب و شتم قرار دادند . به نظر میرسد این فشار ها برای صرف نظر کردن زندانیان از اعتصاب غذای گسترده صورت گرفته است .

رسانه سبز ایران . تلویزیون رسا

۱۳۸۹ بهمن ۴, دوشنبه

ایران من از 1348 تا 1388


1348  بامداد سرد بهمن ماه بدنيا مي آيم.. پنج خواهر و يك برادر 14 ساله، در خانه منتظر و به گوش مانده اند و تا خبر تولدم را مي شنوند، هلهله مي كنند. برادرم قلك كوچكش را مي شكند و همان شبانه پولهايش را بر مي دارد و به امامزاده «معطوك» خرمشهر مي برد و نذرش را در ضريح مي اندازد. خدا به او يك «برادر» داده.

در آن روزها «برادري» هنوز قيمت داشت!

 
  1357
  انقلاب است. كوچه ها را مي دَوَم. وقتي به خانه مي رسم، كسي نيست. همه رفته اند خانه «خديجه خانم» پاي تلويزيون نشسته اند:«هيس! بيا امام رو ببين! امام اومد!» زنها و بچه ها، يكي يكي «صورت امام» را بر صفحه تلويزيون مي بوسند. مادرم كه زن سّيده و معتقدي است، دستي بر صفحه تلويزيون مي كشد و «قل هوالله» مي خواند و مرا فرا مي خواند. جلو مي روم. دستش را مسح مي كشد روي صورتم.

در آن روزها «ايمان» هنوزقيمت داشت!


 
  1363
  بحبوحه جنگ است. مادرم چادر به سر از دور مي آيد. نگاهش نااميد اما مهربان است. كتابهايم را به او ميدهم تا پولش را از دستش بگيرم و بروم براي ناهار، نان بخرم. اما مي بينم آن كاغذ، پول نيست! «كوپن» است. كوپن روغن يا قند يا برنج. دارد مي رود آن را به «محمودآقاي بقال» بفروشد و با پولش، نان و پنير بخرد! پدرم از يك وانت پياده مي شود، زيرلب به راننده غُر ميزند كه كرايه اضافه گرفته. راننده كرايه اش را به پدرم پس مي دهد و هر دو مي خندند.

«همدلي» هنوز قيمت داشت.


  پدر 40 تومان به مادر مي دهد. مادرم مي گويد: «با اين كه نمي شود چيزي خريد!» پدرم مي گويد:«توكل برخدا! فردا هم خدا كريمه!»

در آن روزها «اميد» هنوز قيمت داشت.


 
  1365
  بمباران هاي دشمن بعثي به شيراز هم رسيده.. پدرم سالهاست «عزادار» شهر دوست داشتني مان «خرمشهر» است. اينجا و آنجا مردم مي گويند بايد كاري براي وطن بكنيم.

آن روزها «وطن» هنوز قيمت داشت!


  يك شب تابستاني سر شام مي گويم:«من با حسن ميخواهم بريم جبهه!» زبان مادرم بند مي آيد! «حسن» همكلاسي ام به «شوخي و جدي» به من مي گويد تصميم گرفته «شهيد» شود تا خانواده فقيرش «بيمه» شوند! جايي شنيده ام:«نگوييد انقلاب براي من چه كرده؟ بگوييد من براي انقلاب چه كرده ام؟» فكر مي كنم. اما معنايش را نمي فهمم. من هم مي خواهم همراه حسن به جبهه بروم تا وقتي كسي پرسيد:«تو براي انقلاب چه كاري كرده اي؟» جوابي داشته باشم! چون هنوز انقلاب براي خانواده فقير ما كاري نكرده و نمي تواني اين سئوال را بپرسي؛ مگر آنكه به سئوال دومي، جواب داده باشي!

  از طرفي به قول «حسن» در آن شرايط سخت، «يك نان خور» هم كمتر، بهتر! «حسن» را بعد از «شبيخون انبردستي» ستون پنجم در جزيره مجنون هرگز نمي بينم! مفقودالاثر شده و جز پلاكش چيزي از او باقي نمانده است! در برگشت، حجله اش را سر خيابان شان مي بينم. مي شنوم خانواده اش، پول اهدايي «بنياد شهيد» را قبول نكرده و گفته اند:«حسن جانش را براي اسلام و وطنمان داده، نه براي پول!» هنوز هم وقتي فاتحه مي خوانم، ياد«حسن» هستم و به ياد «مرام» خانواده فقيرش.

آن روزها «مرام» هنوز قيمت داشت.

 
  1368
  يك سال بعد از جنگ، «كار» كم است. اما هنوز «اميد» هست. پول نيست، اما هنوز «توكل» هست. «خوشبختي» نيست، ولي هنوز «خنده» در خانه ها هست. «پدر» چندماهي است «رفته» و بين ما نيست، ولي «وطن» همچنان هست.ما هرچه توانستيم براي انقلاب كرده ايم، ولي انقلاب هنوز كاري از دستش برنيامده! خانواده هنوز در فقر است.آن روزها هنوز «فقر» زينت مؤمنان است و مسابقه ثروت اندوزي شروع نشده!

  پدرم در خاك سوخته خرمشهر «جان» داده و من از اينكه جنازه اش را از شهرش انتقال داديم و در شيراز دفن كرديم، هنوز احساس گناه مي كنم. مي گويم خرمشهري كه ما رفتيم و ديديم، نه گورستان داشت.نه غسالخانه داشت و نه حتي «قبركن»! چاره اي نداشتيم مادرم مي گويد اينجا هم جزو خاك وطنشه. «خاك پاك» ايرانه. فرقي نداره!

آن روزها هنوز «خاك» قيمت داشت.


  در خرمشهر، آن قدر «بيكاري» هست كه راننده ماشيني كه كنُترات مي كند تا ما و جنازه پدر را به شيراز ببرد، تا خود شيراز سرخوش است كه مسافري گير آورده و با صداي كم،ترانه هاي «آغاسي» را زمزمه مي كند! بعد به خود مي آيد و آهي مي كشد و زيرلب فاتحه اي مي خواند. دست آخر «نصف» پولش را بابت شرمندگي يا همدردي نمي گيرد.

آن روزها هنوز «معرفت و همدردي» قيمت داشت!

 
  1371
  مي آيم تهران.روزنامه «سلام» و خبرنگاري مي كنم و در اتاقي در طبقه آخرش، شبها مي خوابم و روزها مي نويسم. اما كم خوابي هميشگي را دارم. هنوز هم مي نويسم و هنوز هم كم مي خوابم. با خودم مي گويم بايد كاري بكنيم. هنوز مي دانم بايد كاري براي «ايران» بكنيم.تا روزي كه ايران براي ما «كاري» بكند! با اين حال؛

ايران» هنوز قيمت داشت.


«تكه ناني» داشتيم. «خرده هوشي»، ايماني، ديني،... و صداي اذان مرحوم مؤذن زاده، هميشه به يادمان مي انداخت كه هرچه نباشد، آن بالاها يك «خدايي»هست! خدايي كه خيلي كارها برايمان كرده، بي آنكه پرسيده باشد:«تو براي خداي خود چه كرده اي؟»



  ... وپارسال؛ خردادماه 1388

  مي نويسم: در دوره انقلاب و جنگ و بعد از آن، از بمباران و گرسنگي وسختي ها عبور كرديم و با «زردي فقر» ساختيم و زنده مانديم. «اميد»داشتيم. مي دانستيم روزي ايران «ساخته» خواهد شد. حالا گويا سالهاست مُرده ايم و ديگر زندگي نمي كنيم. فقط زنده ايم. يكي آمده و زده به سيم آخر و مي گويد همه آنها كه در اين سالها معتمدان ما و رهبران كشور بودند، مشتي «دزد» بوده اند. رهبران كشور مي گفتند «مسئولان» دارند ما را به سمت «ارزشها» مي برند! و كشور را به «بهشت» تبديل خواهند كرد! اما حالا يكي آمده و مي گويد از همه اين سي سال، 27 سالش را ما توسط «منتخبين مردم» و «معتمدين امام و رهبري»، «چاپيده» شده ايم! «چپاول» شده ايم! او مسئولان قبل از خود را به «فساد و دزدي» متهّم مي كند و ما را براي «حماقت» انتخاب مشتي دزد و فاسد! سرزنش مي كند و رأي مي خواهد! در مناظره تلويزيوني، روبروي نخست وزير سالهاي جنگ مي نشيند و با تهديد مي پرسد:«بگم؟ بگم؟» و عكس همسر او را نشان مي دهد تا «پرده از تخلف تحصيلي!» او بردارد! ولي فراموش كرده تا همين چندماه قبل يك «دكتر جعلي» را وزير كشور كرده بود و تا آخر از او حمايت كرد تا همين انتخابات را آن دكتر فريبكار برگزار كند! او به جز همين «اتهامات كلي» و افشاي مافياهاي خيالي، چيزي ندارد كه بگويد.اما ما را «بهت زده» مي كند!


  به آن 27 سال و ادعاي دزدي هاي ميلياردي و صحت و سقم اين افتراها كاري نداريم. اما به چيزهايي فكر مي كنم كه اكنون سالهاست مُرده اند. در همين چهارسال، ما چند فقره «تلفات ارزشي» داده باشيم كافي است؟ مايي كه در آغوش بمباران و گرسنگي و فقر، «زندگي» مي كرديم. در كنار «نفرت از دشمن» به وطن و خانواده و خدا عشق داشتيم وعاشقي مي كرديم. در اوج مشكلات، «گذشت» را مي شناختيم و فداكاري مي كرديم. در بحبوحه بي ناني، ما دين داشتيم. مسجد و زيارتگاه و امامزاده مي رفتيم. نذر مي كرديم. اخلاق داشتيم.. برادري داشتيم.. مرام داشتيم. در تمام آن 27 سال ما «دل» داشتيم.. در دل مان، عشق به «ايران» داشتيم.و در ايران مان، يك دنيا اخلاق و «ايمان» داشتيم! و حالا يكي آمده و در پايان چهارسال دولتش، سكوتش را شكسته تا به زعم خودش دوباره افشاگري كند! چون «ترس از شكست» در انتخابات را به طور جدي تري لمس كرده است! حالا او، بعد از چهارسال،دوباره با جذابيت هاي «افشاگري» آمده و به ما خبر مي دهد كه ما ملتي «دزد زده ايم».«چپاول شده ايم». اما نمي گويد بزرگترين چيزهاي ما را در دوره «خود او» دزديده اند! نمي گويد در دوران خود او، «اعتماد» ما را دزديدند. «ايمان» ما را ربودند. «اخلاق» ما را چاپيدند.. «برادري» را در دل برادرانمان كشتند. «وطن پرستي» را به سُخره گرفتند! غرورملي ما را پايمال كردند! ايثار را در دل ما كشتند! و عاشقي را، غارت كردند! دين و دنيا و آخرتمان را كه از روز ازل «قيّم» بودند! بعد از اينهمه «تلفات» كه داده ايم، با خود مي انديشم:«ما را به سخت جاني خود، اين گمان نبود.

تصادف جالب : تصادف پلیس یگان امداد با پلیس راهنمایی و رانندگی


شعری از امیر عاملی با مضمون سیاسی انتقادی و اجتماعی

خواهند تا كه دولت مردم ز خود كنند      كیهانیان مرده شریعت ندارها
ما عاشقان دولت یاریم و بسته ایم      دل را به آه و ناله شب زنده دار ها

هی نهروانیان به علی حمله میكنند      آنها كه داده اند زكف اعتبار ها

كیهان كجا و فهم درست كلام دوست       اینها نشسته اند به سنگ مزار ها
ما را چه غم زبیم بلا تا نشسته ایم      در كشتی نجات شما بی قرار ها
دلبستگان خط ولایت نمیدهند ایمان      خویش را به كف شب شكار ها


ای احمدی نژاد چو مست ولایتی      از تو زنند باده گلگون خمار ها

ما و مشایی و همه یاران رهبریم       تا آن زمان كه چشم ببیند سوار ها
مكتوب رهبری كه نهان خوشتر است      حیف افشانموده اند شریعت مدار ها
گفتند فتنه دولت ما را و بسته اند      تهمت به خادمان وطن بی شمار ها

.